به گزارش یار خراسانی، در سفرنامه ی ناصر خسرو در فصل پنجم آن داستانی نغز و دلکش آمده است که در سرزمین خاورمیانه، در خطهی ایرانزمین گویند قریهای بود که “خارزنج ” نام داشت.
قریهای آباد و مردمانی آزاد از هر غم و اندوه و نیز بهغایت مهربان.
به حدی که نام آن را در دیگر کتب معتبر تاریخی دیگر، “خلیلآباد ” نیز ذکر کردهاند که دلالت بر خصلت مهربانی افراطی مردمان این شهر دارد، چراکه همه در آن شهر، “خلیل ” و “دوست ” دیگر بودند.
اما وجه تمایز این مدینهی منظور با سایر مدائن این بود که صلح و دوستی مردم آن، منحصر به هم نوعان خود نمیگشت، بلکه آنان قومی بودند که اولین و بزرگترین همزیستی مسالمتآمیز تاریخ را با سگان ولگرد آنجا برقرار نمودند. طوری که گویند سگان نیز همانند آدمیان از “حقوق شهروندی ” حظ و بهرهای داشتند.
بدینصورت که اگر سگی با آرامش و قرار کامل در معابر عمومی شهر قدم میزد، احدی حق اعتراض و مواخذه نداشت و باید به آن سگ به دیدهی یک شهروند نظاره میکرد.
در کیفیت مهر و نجابت این قوم نیز نگاشتهاند که سگان هر شامگاه مزبله های کل شهر را در اقصی نقاط قریه پراکنده مینمودند و ظاهری زیبا در عین کثیفی به شهر میبخشیدند و سپس هر صبح گاه، خدمهی حاکم قریه، برای نظافت و جمعآوری آثار هنری آنان گسیل میشدند و بهاینترتیب قسمی از ثروت دارالامارهی شهر، به هزینههای بخش سگان اختصاص مییافت.
سگان هرازگاهی موجبات آزار و ترس مردم را وقت و بیوقت فراهم میکردند و “حُکّامِ و اُمرای شهر “، دم برنیاوردند.
سگان موجبات شیوع عوامل مرضهای مسری و غیرمسری را نیز فراهم آورند و بازهم “حُکّام مربوطه “، دم برنیاوردند.
مدت مدیدی چنین روزگار گذشت تا آنکه سگان، به حدّی زادوولد نمودند که نسبت اکثریت را به دست گرفتند و در مقابل آدمیزادها در اقلیت گرفتند و اینچنین جای شهر با حیاتوحش جابجا گشت…
در پایان این سفرنامه، گویند ناصر خسرو بسی اظهار شگفتی و تعجب از دیدن این قریه نموده و بیان داشته است که از امروز یک اعجوبه دیگر به عجایب هفتگانهی جهان افزوده گشت…
سگ حیوان نجیبی است (حالا درسته حیوان کثیفی است)
نویسنده: وحید پاکدل
انتهای پیام/
ارسال نظر